علم و تکنولوژی

آموزشی،علمی،پژوهشی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج البلاغه» ثبت شده است

خطبه ی پنجم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 5


 خطبه ی پنجم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 5

و من کلام له علیه السلام : لما قبض رسول‏الله صلی الله علیه و اله و خاطبه ‏العباس‏ و ‏أبوسفیان‏ ‏بن‏ ‏حرب‏ فی أن یبایعا له بالخلافة:  أیها الناس شقوا أمواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طریق المنافرة، و ضعوا تیجان المفاخرة، أفلح من نهض بجناح، أو استسلم فأراح، ‏ماء اجن‏، و لقمة یغص بها اکلها، و مجتنی الثمرة لغیر وقت ‏إیناعها کالزارع بغیر أرضه.  فإن أقل، یقولوا: حرص علی الملک، و إن أسکت یقولوا: ‏جزع‏ من الموت، ‏هیهات‏ ‏‏بعد‏ ‏‏اللتیا‏ ‏‏و‏ ‏‏التی‏‏ و الله لابن أبی‏طالب انس بالموت من الطفل بثدی أمه، بل ‏اندمجت‏ علی مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب ‏الارشیة فی ‏الطوی‏ البعیدة. 


پس از رحلت رسول خدا راههای پرهیز از فتنه‏ها ای مردم، امواج فتنه‏ها را با کشتیهای نجات، درهم بشکنید، و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید. و تاجهای فخر و برتری‏جویی را بر زمین نهید، رستگار شد آن کس که با یاران بپا خواست، یا کناره‏گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت، اینگونه زمامداری، چون آبی بدمزه، و لقمه‏ای گلوگیر است، و آن کس که میوه را کال و نارس چیند، مانند کشاورزی است که در زمین دیگری بکارد. فلسفه سکوت در شرائطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، می‏گویند بر حکومت حریص است، و اگر خاموش باشم، می‏گویند: از مرگ ترسید!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است، اینکه سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی، آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می‏گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاههای عمیق!! 

۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

خطبه ی چهارم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 4

خطبه ی چهارم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 4

و من خطبة له علیه السلام: )  بنا اهتدیتم فی الظلماء، و ‏تسنمتم‏ ‏العلیاء، و بنا ‏‏انفجرتم‏‏ ‏عن‏ ‏‏السرار‏. ‏‏وقر‏ ‏سمع‏ ‏لم‏ ‏یفقه‏ ‏‏الواعیة‏، و ‏کیف‏ ‏یراعی‏ ‏‏النبأة‏ ‏من‏ ‏أصمته‏ ‏الصیحة؟ ‏‏ربط‏ ‏جنان‏ لم یفارقه الخفقان. ما زلت أنتظر بکم عواقب الغدر، و ‏أتوسمکم‏ ‏بحلیة ‏المغترین‏، حتی سترنی عنکم ‏جلباب‏ ‏الدین‏، و بصرنیکم صدق النیة، أقمت لکم علی سنن الحق فی ‏جواد ‏المضلة حیث تلتقون و لا دلیل، و تحتفرون و لا ‏‏تمیهون‏‏.  ألیوم أنطق لکم ‏العجماء ذات البیان، ‏‏عزب‏‏ رأی ‏امری‏ء تخلف عنی، ما شککت فی الحق ‏مذ ‏أریته‏، ‏لم‏ ‏یوجس‏ ‏موسی ‏علیه‏ ‏السلام‏ ‏خیفة علی نفسه، بل أشفق من غلبة الجهال و ‏دول‏ الضلال. ألیوم توافقنا علی سبیل الحق و الباطل، ‏من‏ ‏وثق‏ ‏بماء ‏لم‏ ‏یظمأ. 


اندرز به مردم ویژگیهای اهل بیت (ع) شما مردم به وسیله ما، از تاریکیهای جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به کمک ما، به اوج ترقی رسیدید، صبح سعادت شما با نور ما درخشید، کر است گوشی که بانگ بلند پندها را نشنود، و آن کس را که فریاد بلند، کر کند، آوای نرم حقیقت چگونه در او اثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پایدار و با اطمینان باد من همواره منتظر سرانجام حیله‏گری شما مردم بصره بودم، و نشانه‏های فریب خوردگی را در شما می‏نگریستم، تظاهر به دینداری شما پرده‏ای میان ما کشید ولی من با صفای باطن درون شما را می‏خواندم. من برای واداشتن شما به راههای حق، که در میان جاده‏های گمراه‏کننده بود بپا خاستم در حالی که سرگردان بودید، و راهنمایی نداشتید، به دنبال رهبر و راهنما بودید اما او را نمی‏یافتید، امروز زبان بسته را به سخن می‏آورم، دور باد رای کسی که با من مخالفت کند، از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و تردید نکردم، کناره‏گیری من چونان حضرت موسی (ع) برابر ساحران است که بر خویش بیمناک نبود، ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز گردند و دولت گمراهان حاکم گردد، امروز ما و شما بر سر دوراهی حق و باطل قرار داریم، آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی‏ماند. 

۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

خطبه ی سوم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 3


خطبه ی سوم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل
( و من خطبة له علیه السلام )  المعروفة بالشقشقیة:  أما و الله لقد ‏تقمصها ‏فلان‏، و إنه لیعلم أن ‏محلی‏ ‏منها ‏محل‏ ‏القطب‏ ‏من‏ ‏الرحی، ‏ینحدر ‏عنی‏ ‏السیل‏، ‏و ‏لا ‏یرقی ‏إلی‏ ‏الطیر، ‏فسدلت‏ دونها ثوبا، و ‏طویت‏ ‏عنها ‏کشحا، و طفقت أرتئی بین أن أصول بید ‏‏جذاء‏، أو أصبر علی ‏طخیة عمیاء، یهرم فیها الکبیر، و یشیب فیها الصغیر، و یکدح فیها مؤمن حتی ‏یلقی ربه.  فرأیت أن الصبر علی هاتا ‏أحجی، فصبرت و فی العین قذی، و فی الحلق ‏شجا، أری ‏تراثی‏ نهبا. حتی مضی الأول لسبیله، ‏فأدلی بها إلی ‏فلان‏ بعده ‏ثم‏ ‏تمثل‏ ‏بقول‏ ‏الأعشی.  ‏شتان‏ ‏ما ‏یومی‏ ‏علی ‏‏کورها‏  ‏و ‏یوم‏ ‏حیان‏ ‏أخی‏ ‏جابر.  فیا عجبا بینا هو ‏یستقیلها فی حیاته! إذ عقدها لآخر بعد وفاته، لشد ما ‏تشطرا ‏ضرعیها، فصیرها فی حوزة خشناء، ‏یغلظ ‏کلمها، و ‏یخشن‏ مسها، و یکثر ‏العثار فیها، و الإعتذار منها، ‏فصاحبها ‏کراکب‏ ‏‏الصعبة‏، إن ‏أشنق‏ لها ‏خرم‏، و إن ‏أسلس‏ لها ‏تقحم‏، ‏‏فمنی‏‏ ‏الناس‏ لعمر الله ‏بخبط و ‏شماس‏، و ‏تلون‏ ‏و ‏‏اعتراض‏‏، فصبرت علی طول المدة،    و شدة المحنة. حتی إذا مضی لسبیله، جعلها فی جماعة زعم أنی أحدهم، فیا لله و ‏للشوری، متی اعترض الریب فی مع الاول منهم؟ حتی صرت أقرن إلی هذه ‏النظائر، لکنی ‏أسففت‏ إذ أسفوا، و طرت إذ طاروا، ‏فصغا رجل منهم ‏لضغنه‏، ‏و ‏مال‏ ‏الآخر لصهره، ‏مع‏ ‏هن‏ ‏و ‏هن‏. إلی أن قام ثالث القوم ‏نافجا ‏حضنیه‏، بین ‏نثیله‏ و ‏معتلفه‏، و قام معه بنو أبیه ‏یخضمون‏ مال الله خضم الإبل ‏نبتة الربیع، إلی أن ‏انتکث‏ ‏‏علیه‏‏ ‏فتله‏، و ‏أجهز ‏علیه‏ ‏عمله‏، و ‏کبت‏ ‏به‏ ‏بطنته‏. فما راعنی إلا و الناس ‏الی‏ ‏‏کعرف‏‏ ‏‏الضبع‏‏ ‏ینثالون‏ علی من کل جانب، حتی لقد وطئ الحسنان، و ‏شق‏ ‏‏عطافی‏‏، مجتمعین حولی ‏‏کربیضة‏ ‏‏الغنم‏‏، فلما نهضت بالأمر ‏‏نکثت‏‏ ‏طائفة و ‏‏مرقت‏‏ أخری و ‏فسق‏ اخرون، کأنهم لم ‏یسمعوا الله سبحانه یقول: ‏تلک‏ ‏الدار ‏الاخرة ‏نجعلها ‏للذین‏ ‏لا ‏یریدون‏ ‏علوا ‏فی‏ ‏الأرض‏ ‏و ‏لا ‏فسادا ‏و ‏العاقبة ‏للمتقین‏ بلی و الله لقد سمعوها و وعوها، و لکنهم ‏حلیت‏ ‏الدنیا فی أعینهم، ‏وراقهم‏ ‏زبرجها. أما و الذی فلق الحبة، و ‏برأ ‏النسمة، لولا حضور ‏الحاضر، و قیام الحجة بوجود ‏الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء ‏أن‏ ‏لا ‏یقاروا علی ‏کظة ظالم و لا ‏سغب‏ مظلوم، لألقیت حبلها علی ‏غاربها، و لسقیت اخرها بکأس اولها، و لألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من ‏عفطة ‏عنز.    قالوا: و قام إلیه رجل من أهل ‏السواد عند بلوغه إلی هذا الموضع من خطبته فناوله کتابا، فأقبل ینظر فیه، ‏فلما ‏فرغ‏ ‏من‏ ‏قراءته‏ قال له ‏ابن‏ ‏عباس‏: یا أمیر المؤمنین لو ‏اطردت‏ ‏مقالتک‏ من حیث ‏أفضیت‏،  فقال: هیهات یا ‏ابن‏ ‏عباس‏ تلک ‏‏شقشقة‏ ‏‏هدرت‏‏ ‏ثم‏ ‏‏قرت‏‏.  قال ‏ابن‏ ‏عباس‏: فوالله ما أسفت علی کلام قط کأسفی علی ‏ذلک‏ الکلام ان لا یکون أمیر المؤمنین علیه السلام بلغ منه ‏حیث‏ أراد.  قال السید الشریف: قوله علیه السلام فی هذه الخطبة کراکب الصعبة إن أشنق لها خرم، و إن أسلس لها تقحم یرید أنه إذا شدد علیها فی جذب الزمام و هی تنازعه رأسها خرم أنفها، و إن أرخی لها شیئا مع صعوبتها تقحمت به فلم یملکها، یقال: أشنق الناقة إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه، و شنقها أیضا. ذکر ذلک ابن السکیت فی إصلاح المنطق، و إنما قال علیه السلام: أشنق لها و لم یقل أشنقها لأنه جعله فی مقابلة قوله أسلس لها فکأنه قال: إن رفع لها رأسها بمعنی أمسکه علیها بالزمام، و فی الحدیث أن رسول الله صلی الله علیه و اله خطب علی ناقته و قد شنق لها فهی تقصع بجرتها، و من الشاهد علی أن أشنق بمعنی شنق قول عدی بن زید العبادی:  ساءها ما بنا تبین فی الأیدی  و إشناقها إلی الاعناق 


شقشقیه (معروف به خطبه شقشقیه) غصب خلافت و علل شکیبایی امام (ع) آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می‏دانست، جایگاه من در حکومت اسلامی، چون محور سنگهای آسیاب است (که بدون آن آسیاب حرکت نمی‏کند) او می‏دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه‏ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد، پس من ردای خلافت، رها کرده، و دامن جمع نموده از آن کناره‏گیری کردم، و در این اندیشه بودم، که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود بپا خیزم؟ یا در این محیط خفقان‏زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می‏دارد، پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه‏تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود، و با دیدگان خود می‏نگریستم که میراث مرا به غارت می‏برند! بازی ابابکر با خلافت تا اینکه خلیفه اول، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد (سپس امام مثلی را با شعری از اعشی عنوان کرد) مرا با برادر جابر (حیان) چه شباهتی است، من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!! شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می‏خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره‏مند گردیدند. عمر و ماجرای خلافت سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد، و به دست کسی (عمر) سپرد، که مجموعه‏ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش‏طلبی بود، زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان محکم کشد، پرده‏های بینی حیوان پاره می‏شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می‏کند سوگند به خدا مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دوروییها و اعتراضها شدند، و من در این مدت طولانی محنت‏زا، و عذاب‏آور، چاره‏ای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد. شورا عمر و خلافت عثمان: سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می‏باشم!!، پناه به خدا از این شورا!، در کدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ که هم‏اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم، یکی از آنها با کینه‏ای که از من داشت روی برتافت و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان شکوه از خلافت عثمان تا آنکه سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی‏امیه بپا خاستند، و همراه او بیت‏المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه‏ای که به جان گیاه بهاری بیافتد، عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد، و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت. بیعت عمومی مردم با امیرالمومنین (ع) روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای پرپشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین (ع) لگدمال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله‏های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند اما آنگاه که بپا خواستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند، و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سر برتافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می‏فرماید: (سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است) آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد. مسوولیتهای اجتماعی سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران، حجت را بر من تمام نمی‏کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم‏بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رها می‏نمودم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می‏کردم، آنگاه می‏دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی گوسفندی بی‏ارزشتر است (گفتند: در این جا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه‏ای به دست امام (ع) داد و امام (ع) آن را مطالعه می‏فرمود، گفته شد مسائلی در آن بود که می‏بایست جواب می‏داد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت یا امیرالمومنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می‏کردید؟ امام (ع) فرمود:) هرگز! ای پسر عباس، شعله‏ای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست، (ابن عباس می‏گوید، به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام (ع) اینگونه اندوهناک نشدم، که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد)
۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

خطبه ی دوم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 2


خطبه ی دوم نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل   
(و من خطبة له علیه السلام )  بعد انصرافه من صفین:  أحمده استتماما لنعمته، و استسلاما لعزته، و ‏استعصاما، من معصیته، و أستعینه فاقة إلی کفایته، إنه لا یضل من هداه، و لا ‏یئل‏ من عاداه، و لا یفتقر من کفاه، فإنه أرجح ما وزن، و أفضل ما خزن، و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، شهادة ممتحنا إخلاصها، معتقدا ‏مصاصها، نتمسک بها أبدا ما أبقانا، و ندخرها لأهاویل ما یلقانا، فإنها عزیمة الإیمان، و فاتحة الإحسان، و مرضاة الرحمن، و ‏مدحرة ‏الشیطان‏. و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، أرسله بالدین المشهور، و العلم المأثور، و الکتاب المسطور، و النور الساطع، و الضیاء اللامع، و الأمر الصادع، إزاحة للشبهات، و احتجاجا بالبینات، و تحذیرا بالآیات، و تخویفا ‏بالمثلات‏، و الناس فی فتن ‏انجذم‏ فیها حبل الدین، و ‏تزعزعت‏ ‏سواری‏ الیقین، و ‏اختلف‏ ‏‏النجر‏ ،و ‏تشتت‏ ‏الأمر، و ‏ضاق‏ ‏المخرج‏ ،و ‏عمی‏ ‏المصدر، فالهدی خامل، و العمی شامل،    عصی الرحمن، و نصر الشیطان، و خذل الإیمان، فانهارت دعائمه، و تنکرت معالمه، و ‏درست‏ ‏سبله‏، و عفت ‏شرکه‏. أطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه، و وردوا ‏مناهله‏، بهم سارت أعلامه، و قام لواؤه، فی فتن داستهم ‏بأخفافها، و وطئتهم ‏بأظلافها، و قامت علی ‏سنابکها، فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون، فی ‏خیر ‏دار ‏و ‏شر ‏جیران‏، نومهم سهود، و کحلهم دموع، بأرض ‏عالمها ‏ملجم‏، ‏و ‏جاهلها ‏مکرم‏. و منها و یعنی آل النبی صلی الله علیه و آله و سلم  هم موضع سره، و ‏لجأ أمره، و ‏عیبة علمه، و ‏موئل‏ حکمه، و کهوف کتبه و جبال دینه، بهم أقام انحناء ظهره، و أذهب ارتعاد ‏فرائصه‏. منها فی المنافقین  ‏زرعوا ‏الفجور، ‏و ‏سقوه‏ ‏الغرور، ‏و ‏حصدوا ‏‏الثبور‏، ‏لا ‏یقاس‏ ‏بال‏ ‏محمد ‏صلی‏ ‏الله‏ ‏علیه‏ ‏و اله‏ ‏من‏ ‏هذه‏ ‏الأمة ‏أحد، و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا، هم أساس الدین، و عماد الیقین، إلیهم یفی‏ء ‏الغالی‏، و بهم یلحق التالی، و لهم خصائص حق الولایة، و فیهم الوصیة و الوراثة، الآن إذ ‏رجع‏ ‏الحق‏ ‏إلی ‏اهله‏، و نقل إلی منتقله. 

پس از بازگشت از صفین ستایش پروردگار ستایش می‏کنم خداوند را، برای تکمیل نعمتهای او، و تسلیم بودن برابر بزرگی او، و ایمن ماندن از نافرمانی او، و در رفع نیازها از او یاری می‏طلبم، زیرا آن کس را که خدا هدایت کند، هرگز گمراه نگردد، و آن را که خدا دشمن دارد، هرگز نجات نیابد، و هر آن کس را که خداوند بی‏نیاز گرداند، نیازمند نخواهد شد، پس ستایش خداوند از همه چیز گرانسنگ‏تر، و برترین گنجی است که ارزش ذخیره شدن دارد، و گواهی می‏دهم که جز خدای یکتای بی‏شریک، معبودی نیست، شهادتی که اخلاص آن آزموده، و پاکی و خلوص آن را باور داریم، و تا زنده‏ایم بر این باور استواریم، و آن را برای صحنه‏های هولناک روز قیامت ذخیره می‏کنیم، زیرا شهادت به یگانگی خدا، نشانه استواری ایمان، بازکننده درهای احسان، مایه خشنودی خدای رحمان، و دورکننده شیطان است. ویژگیهای پیامبر اسلام (ص) و شهادت می‏دهم که محمد (ص) بنده خدا و فرستاده اوست، خداوند او را با دینی آشکار، و نشانه‏ای پایدار، و قرآنی نوشته‏شده و استوار، و نوری درخشان، و چراغی تابان، و فرمانی آشکارکننده، فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلائل روشن استدلال کند، و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد، و از کیفرهای الهی بترساند. شناخت عصر جاهلیت: خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد، که مردم در فتنه‏ها گرفتارشده، رشته‏های دین پاره‏شده، و ستونهای ایمان و یقین ناپایدار بود، در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراکنده بود، راه رهایی دشوار، و پناهگاهی وجود نداشت، چراغ هدایت بی نور، و کوردلی همگان را فرا گرفته بود، خدای رحمان معصیت می‏شد، و شیطان یاری می‏گردید، ایمان بدون یاور مانده، و ستونهای آن ویران گردیده، و نشانه‏های آن انکارشده، راههای آن ویران، و جاده‏های آن کهنه و فراموش گردید، مردم جاهلی، شیطان را اطاعت می‏کردند، و به راههای او می‏رفتند، و در آبشخور شیطان سیراب می‏شدند، با دست مردم جاهلیت، نشانه‏های شیطان، آشکار، و پرچم او برافراشته گردید، فتنه‏ها، مردم را لگدمال کرده، و با سمهای محکم خود نابودشان کرده، و پابرجا ایستاده بود، اما مردم حیران و سرگردان، بی‏خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می‏کردند، خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشک بود، در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته، و جاهل گرامی بود. ویژگیهای اهل بیت (ع) عترت پیامبر (ص) (اهل بیت (ع)) جایگاه اسرار خداوندی، و پناهگاه فرمان الهی، و مخزن علم خدا، و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتابهای آسمانی، و کوههای همیشه استوار دین خدایند، خدا به وسیله اهل بیت (ع) پشت خمیده دین را راست نمود، و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت، برابر فاسدانی که تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فریب آبیاری کردند، و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود برداشتند، کسی را با خاندان رسالت (عترت پیامبر (ع)) نمی‏شود مقایسه کرد. و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر (ص) اساس دین، و ستونهای استوار یقین می‏باشند، شتاب‏کننده، باید به آنان باز گردد، و عقب مانده، باید به آنان بپیوندد، زیرا ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد، و وصیت پیامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمین، و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد، هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.
۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

خطبه ی اول نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل 1


خطبه ی اول نهج البلاغه همراه با ترجمه ی کامل
( فمن خطبة له علیه السلام )  یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الأرض و خلق آدم  الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون، و لا یحصی ‏نعماءه‏ العادون، و لا یؤدی حقه المجتهدون، ‏الذی‏ لا یدرکه بعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن، الذی لیس لصفته حد محدود، و لا نعت موجود، و لا وقت معدود، و لا أجل ممدود ‏فطر ‏الخلائق‏ بقدرته، و نشر الریاح برحمته، و ‏وتد بالصخور ‏میدان‏ ‏أرضه‏. أول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الإخلاص له، و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه، ‏لشهادة کل صفة أنها غیر الموصوف، و شهادة کل موصوف أنه غیر الصفة. فمن وصف الله سبحانه، فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزأه، و من جزأه فقد جهله. و من أشار إلیه فقد حده، و من حده فقد عده، و من قال فیم؟ فقد ضمنه، و من قال علام؟ فقد أخلی منه. کائن ‏لا ‏عن‏ ‏حدث‏، موجود لا عن عدم، مع کل شی‏ء ‏لا ‏بمقارنة،   و غیر کل شی‏ء لا ‏بمزایلة، فاعل لا بمعنی الحرکات و الآلة، بصیر إذ لا منظور إلیه من خلقه، متوحد إذ لا سکن یستأنس به، و لا یستوحش لفقده. انشاء الخلق إنشاء، و ‏ابتدأه‏ ابتداء، بلا ‏رویة ‏أجالها، و لا تجربة استفادها، و لا حرکة أحدثها، و لا ‏‏همامة‏ ‏نفس‏ اضطرب فیها، ‏أحال‏ الأشیاء لأوقاتها، و ‏لأم‏ بین مختلفاتها، و ‏غرز ‏غرائزها، و ألزمها ‏أشباحها، عالما بها قبل ابتدائها، محیطا بحدودها و انتهائها، عارفا ‏بقرائنها ‏و ‏‏أحنائها‏. ثم أنشأ سبحانه فتق الاجواء، و شق الأرجاء، و ‏سکائک‏ الهواء، ‏فأجری فیها ماء متلاطما ‏تیاره‏، متراکما ‏زخاره‏، حمله علی متن الریح العاصفة، و ‏‏الزعزع‏‏ القاصفة، فأمرها برده، و سلطها علی شده، و قرنها إلی حده، الهواء من تحتها ‏فتیق‏، و الماء من فوقها ‏دفیق‏، ثم أنشأ سبحانه ریحا ‏اعتقم‏ ‏مهبها، و أدام ‏مربها، و أعصف مجراها، و أبعد منشاها، فأمرها ‏بتصفیق‏ ‏الماء الزخار، و إثارة موج البحار. ‏‏فمخضته‏‏ ‏مخض‏ ‏السقاء، و عصفت به عصفها بالفضاء، ترد أوله ‏علی آخره، و ‏ساجیه‏ ‏علی ‏مائره‏، حتی عب عبابه، و رمی بالزبد ‏رکامه‏، فرفعه فی هواء منفتق، و جو ‏منفهق‏، فسوی منه سبع سموات، جعل سفلاهن موجا ‏مکفوفا، و علیاهن سقفا محفوظا، و سمکا مرفوعا، بغیر عمد یدعمها، و ‏لا ‏‏دسار‏ ‏ینتظمها، ثم زینها بزینة الکواکب، و ضیاء    ‏الثواقب‏، و أجری فیها سراجا ‏مستطیرا، و قمرا منیرا، فی فلک دائر، و سقف ‏سائر، و ‏رقیم‏ ‏مائر. ثم فتق ما بین السموات العلی، فملأهن أطوارا من ملآئکته، منهم سجود لا یرکعون، و رکوع لا ینتصبون، و ‏صافون‏ ‏لا ‏یتزایلون‏، و مسبحون لا یسأمون، لا یغشاهم نوم ‏العیون‏، و لا سهو العقول، و لا فترة الابدان، و لا غفلة النسیان، ‏و ‏منهم‏ امناء علی وحیه، و ألسنة إلی رسله، و مختلفون بقضائه و أمره، و منهم الحفظة لعباده، و ‏السدنة لأبواب ‏جنانه‏، و منهم الثابتة فی ‏الارضین‏ ‏السفلی أقدامهم، و المارقة من السماء العلیا أعناقهم، و الخارجة من الأقطار أرکانهم، و المناسبة لقوائم العرش اکتافهم، ناکسة دونه أبصارهم، ‏متلفعون‏ تحته بأجنحتهم، مضروبة بینهم و بین من دونهم حجب العزة و أستار القدرة، لا یتوهمون ربهم بالتصویر، و لا یجرون علیه صفات المصنوعین، و لا یحدونه ‏بالأماکن‏، و لا یشیرون إلیه ‏بالنظائر. منها فی صفة خلق آدم علیه السلام:  ثم جمع سبحانه من ‏حزن‏ الأرض و سهلها، و عذبها و ‏سبخها، تربة ‏سنها بالماء حتی ‏خلصت‏، و ‏لاطها ‏بالبلة حتی ‏لزبت‏، فجبل منها صورة ذات ‏أحناء و وصول، و أعضاء و فصول، أجمدها حتی استمسکت، و ‏أصلدها حتی ‏صلصلت‏، لوقت معدود، و أجل معلوم.    ثم نفخ فیها من روحه، ‏فمثلت‏ إنسانا ذا أذهان یجیلها، و فکر یتصرف بها، و جوارح ‏یختدمها، و أدوات یقلبها، و معرفة یفرق بها بین الحق و الباطل و الأذواق و المشام و الألوان و الأجناس، معجونا بطینة الألوان المختلفة، و الأشباه المؤتلفة، و الأضداد المتعادیة، و الأخلاط المتباینة، من الحر و البرد و البلة و الجمود، ‏و ‏المساءة ‏و ‏السرور. و ‏استأدی‏ ‏الله‏ ‏سبحانه‏ ‏الملائکة ‏ودیعته‏ لدیهم، و عهد وصیته إلیهم: فی الإذعان بالسجود له و ‏الخشوع‏ لتکرمته. فقال سبحانه: ‏اسجدوا ‏لآدم‏ ‏فسجدوا ‏إلا ‏إبلیس‏ اعترته الحمیة، و غلبت علیه الشقوة، و تعزز بخلقة النار، و استوهن خلق الصلصال، فأعطاه الله النظرة استحقاقا للسخطة، و استتماما للبلیة، و إنجازا للعدة، فقال: ‏إنک‏ ‏من‏ ‏المنظرین‏ ‏إلی ‏یوم‏ ‏الوقت‏ ‏المعلوم‏. ثم أسکن سبحانه ادم دارا أرغد فیها عیشته، و ‏آمن‏ فیها محلته، و حذره إبلیس و عداوته، ‏فاغتره‏ ‏عدوه‏ ‏نفاسة علیه بدار المقام و مرافقة الأبرار، ‏فباع‏ ‏الیقین‏ ‏بشکه‏، ‏و ‏العزیمة ‏بوهنه‏، و استبدل ‏بالجذل‏ ‏وجلا، و بالاغترار ندما، ثم بسط الله سبحانه له فی توبته، و لقاه کلمة رحمته، و وعده المرد إلی جنته، فاهبطه إلی دار البلیة، و تناسل الذریة. و اصطفی سبحانه من ولده أنبیاء أخذ علی الوحی ‏میثاقهم‏، و علی تبلیغ الرسالة أمانتهم لما بدل اکثر خلقه عهد الله إلیهم،    فجهلوا حقه، و اتخذوا ‏الأنداد معه، و ‏‏اجتبالتهم‏‏ الشیاطین عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته، فبعث فیهم رسله، و ‏واتر ‏إلیهم‏ ‏أنبیاءه‏، ‏لیستأدوهم‏ میثاق فطرته، و ‏یذکروهم‏ منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم ‏آیات‏ المقدرة. من سقف فوقهم مرفوع، و مهاد تحتهم موضوع، و معایش تحییهم، و آجال تفنیهم، و ‏أوصاب‏ تهرمهم، و أحداث تتابع علیهم، و لم یخل ‏الله‏ سبحانه خلقه من نبی مرسل، أو کتاب منزل، او حجة لازمة، او ‏محجة قائمة، رسل لا تقصر بهم قلة عددهم، و لا کثرة المکذبین لهم: من سابق سمی له من بعده، أو غابر عرفه من قبله. ‏علی ‏ذلک‏ ‏‏نسلت‏‏ ‏القرون‏، و مضت الدهور، و سلفت الاباء، و خلفت الأبناء.  إلی أن بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلی الله علیه و اله لإنجاز ‏عدته‏، و ‏تمام‏ نبوته، مأخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة ‏سماته‏، کریما میلاده، و أهل الارض یومئذ ملل متفرقة، و أهوآء منتشرة، و طرائق متشتتة، بین مشبه لله بخلقه، أو ‏ملحد ‏فی‏ ‏اسمه‏، أو مشیر إلی غیره ‏فهداهم‏ ‏به‏ ‏من‏ ‏الضلالة، ‏و ‏أنقذهم‏ ‏بمکانه‏ ‏من‏ ‏الجهالة ثم اختار سبحانه لمحمد صلی الله علیه و اله لقاءه، و رضی له ما عنده، و أکرمه عن دار الدنیا، و رغب به عن ‏مقارنة البلوی، فقبضه    إلیه کریما صلی الله علیه و اله و خلف فیکم ما خلفت الانبیاء فی أممها، إذ لم یترکوهم هملا بغیر طریق واضح، و لا ‏علم‏ قائم.  کتاب ربکم ‏مبینا حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله، و ‏ناسخه‏ ‏و ‏منسوخه‏، و ‏رخصه‏ و عزائمه، و خاصه و عامه، و عبره و أمثاله، و ‏مرسله‏ و ‏محدوده‏، و ‏محکمه‏ و متشابهه. مفسرا ‏جمله‏، و مبینا غوامضه، بین مأخوذ ‏میثاق‏ علمه، و ‏موسع‏ ‏علی‏ ‏العباد ‏فی‏ ‏جهله‏، و بین مثبت فی الکتاب فرضه، و معلوم فی السنة نسخه، و واجب فی السنة أخذه، و مرخص فی الکتاب ترکه، و بین واجب ‏لوقته‏، و زائل فی مستقبله، و مباین بین محارمه من کبیر أوعد علیه نیرانه، أو صغیر أرصد له غفرانه، و بین مقبول فی أدناه، و موسع فی اقصاه. منها فی ذکر الحج:  و فرض ‏علیکم‏ حج ‏بیته‏، الذی جعله قبلة للانام، یردونه ورود الانعام، و ‏یألهون‏ ‏إلیه‏ ولوه الحمام، جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته، و إذعانهم لعزته، و اختار من خلقه سماعا أجابوا إلیه دعوته، و صدقوا کلمته، و وقفوا مواقف أنبیائه، و تشبهوا بملائکته المطیفین بعرشه، یحرزون الارباح فی متجر عبادته، و یتبادرون ‏عنده‏ موعد مغفرته، جعله سبحانه و تعالی للإسلام علما، و للعائذین حرما، ‏فرض‏ ‏حجه‏، و اوجب حقه، و کتب علیکم ‏وفادته‏، فقال سبحانه: ‏و ‏لله‏ ‏علی‏    ‏الناس‏ ‏حج‏ ‏البیت‏ ‏من‏ ‏استطاع‏ ‏إلیه‏ ‏سبیلا ‏و ‏من‏ ‏کفر ‏فإن‏ ‏الله‏ ‏غنی‏ ‏عن‏ ‏العالمین‏. 

آغاز آفرینش آسمان و... عجز انسان از شناخت ذات خدا  سپاس خداوندی که سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان، و تلاشگران از ادای حق او درمانده‏اند، خدایی که افکار ژرف‏اندیش، ذات او را درک نمی‏کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد، و تعریف کاملی نمی‏توان یافت و برای خدا وقتی معین، و سرآمدی مشخص نمی‏توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید، و با رحمت خود بادها را به حرکت درآورد و به وسیله کوه‏ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد. دین و شناخت خدا سرآغاز دین خدا شناسی است، و کمال شناخت خدا، باور داشتن او، و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست، و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) اخلاص، و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است، زیرا هر صفتی نشان می‏دهد که غیر از موصوف، و هر موصوفی گواهی می‏دهد که غیر از صفت است، پس کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزی نزدیک کرده، و با نزدیک کردن خدا به چیزی، دو خدا، مطرح‏شده، و با مطرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصور نموده، و با تصور اجزا برای خدا، او را نشناخته است. و کسی که خدا را نشناسد به سوی او اشاره می‏کند و هر کس به سوی خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آورد. و آن کس که بگوید خدا در چیست؟ او را در چیز دیگری پنداشته است، و کسی که بپرسد خدا بر روی چه چیزی قرار دارد؟ به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتیکه خدا همواره بوده، و از چیزی بوجود نیامده است با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنان باشد، و با همه چیز فرق دارد نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام‏دهنده همه کارهاست، بدون حرکت و ابزار و وسیله، بیناست حتی در آن هنگام که پدیده‏ای وجود نداشت، یگانه و تنهاست، زیرا کسی نبوده تا با او انس گیرد، و یا از فقدانش وحشت کند. آفرینش جهان (اول- راههای خداشناسی) خلقت را آغاز کرد، و موجودات را بیافرید، بدون نیاز به فکر و اندیشه‏ای، یا استفاده از تجربه‏ای، بی آنکه حرکتی ایجاد کند، و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد جهان را آفرید. برای پدید آمدن موجودات، وقت مناسبی قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد، و در هر کدام، غریزه خاص خودش را قرار داد، و غرایز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آن که موجودات را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاهی داشت، و حدود و پایان آنها را می‏دانست، و از اسرار درون و بیرون پدیده‏ها، آشنا بود. سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت، و اطراف آن را باز کرد، و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود، که یکی بر دیگری می‏نشست، آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد، و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهداری آب مسلط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبی تعیین فرمود. فضا در زیر تندباد و آب بر بالای آن در حرکت بود، سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت که آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پی در پی درهم کوبید، طوفان بشدت وزید، و از نقطه‏ای دور دوباره آغاز شد، سپس به طوفان امر کرد، تا امواج دریاها را به هر سو روان کند و برهم کوبد، و با همان شدت که در فضا وزیدن داشت، بر امواج آبها حمله‏ور گردد، از اول آن برمی‏داشت و به آخرش می‏ریخت. و آبهای ساکن را به امواج سرکش برگرداند. تا آنجا که آبها روی هم قرار گرفتند، و چون قله‏های بلند کوهها بالا آمدند، امواج تند کفهای برآمده از آبها را در هوای باز، و فضای گسترده بالا برد، که از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین را چون موج مهارشده، و آسمانهای بالا را مانند سقفی استوار و بلند قرار داد، بی آنکه نیازمند به ستونی باشد، یا میخهایی که آنها را استوار کند، آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله نور ستارگان درخشنده، زینت بخشید، و در آن چراغی روشنایی بخش، و ماهی درخشان، به حرکت درآورد، که همواره در مدار فلکی گردنده و برقرار، و سقفی متحرک، و صفحه‏ای بی‏قرار، به گردش خود ادامه دهند. دوم- شگفتی خلقت فرشتگان سپس آسمانهای بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود، گروهی از فرشتگان همواره در سجده‏اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوعند و یارای ایستادن ندارند، و گروهی در صفهایی ایستاده‏اند که پراکنده نمی‏شوند، و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی‏شوند، و هیچگاه خواب به چشمشان راه نمی‏یابد، و عقلهای آنان دچار اشتباه نمی‏گردد، بدنهای آنان دچار سستی‏نشده، و آنان دچار بی‏خبری برخاسته از فراموشی نمی‏شوند. برخی از فرشتگان، امینان وحی الهی، و زبان گویای وحی برای پیامبران می‏باشند، که پیوسته برای رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمدند جمعی از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعی دیگر دربانان بهشت خداوندند، بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته، و گردنهاشان از آسمان فراتر، و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، و عرش الهی بر دوشهایشان استوار است، برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده، و در زیر آن، بالها را به خود پیچیده‏اند، میان این دسته از فرشتگان با آنها که در مراتب پایین‏تری قرار دارند، حجاب عزت و پرده‏های قدرت، فاصله انداخته است. هرگز خدا را با وهم و خیال، در شکل و صورتی نمی‏پندارند، و صفات پدیده‏ها را بر او روا نمی‏دارند، هرگز خدا را در جایی محدود نمی‏سازند، و نه با همانند آوردن به او اشاره می‏کنند. سوم- شگفتی آفرینش آدم (ع) و ویژگیهای انسان کامل سپس خداوند بزرگ، خاکی از قسمتهای گوناگون زمین، از قسمتهای سخت و نرم، شور و شیرین، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناک گردید، که از آن، اندامی شایسته، و عضوهایی جدا و به یکدیگر پیوسته آفرید آن را خشکانید تا محکم شد، خشکاندن را ادامه داد تا سخت شد، و تا زمانی معین، و سرانجامی مشخص، اندام انسان کامل گردید، آنگاه از روحی که آفرید در آن دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای نیروی اندیشه، که وی را به تلاش اندازد، و دارای افکاری که در دیگر موجودات، تصرف نماید به انسان اعضاء و جوارحی بخشید، که در خدمت او باشند، و ابزاری عطا فرمود، که آنها را در زندگی بکار گیرد، قدرت تشخیص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشایی، و بویایی، و وسیله تشخیص رنگها، و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد. انسان را مخلوطی از رنگهای گوناگون، و چیزهای همانند و سازگار، و نیروهای متضاد، و مزاجهای گوناگون، گرمی، سردی، تری، و خشکی، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آنچه در عهده دارند انجام دهند، و عهدی را که پذیرفته‏اند وفا کنند، اینگونه که بر آدم سجده کنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمود: (بر آدم سجده کنید پس فرشتگان همه سجده کردند جز شیطان) غرور و خود بزرگ بینی او را گرفت، و شقاوت و بدی بر او غلبه کرد، و به آفرینش خود از آتش افتخار نمود، و آفرینش انسان از خاک را پست شمرد، خداوند برای سزاوار بودن شیطان به خشم الهی، و برای کامل شدن آزمایش، و تحقق وعده‏ها، به او مهلت داد و فرمود: (تا روز رستاخیز مهلت داده شدی) چهارم- آدم (ع) و داستان بهشت سپس خداوند آدم را در خانه‏ای مسکن داد که زندگی در آن گوارا بود، جایگاه او را امن و امان بخشید، و او را از شیطان و دشمنی او ترساند، پس شیطان او را فریب داد. بدان علت که از زندگی آدم در بهشت و همنشینی او با نیکان حسادت ورزید. پس آدم (ع) یقین را به تردید، و عزم استوار را به گفته‏های ناپایدار شیطان فروخت، و شادی خود را به ترس تبدیل کرد، که فریب خوردن برای او پشیمانی آورد، آنگاه خدای سبحان در توبه را بر روی آدم گشود، و کلمه رحمت، بر زبان او جاری ساخت، و به او وعده بازگشت به بهشت را داد، و آدم را به زمین، خانه آزمایشها و مشکلات، فرود آورد، تا ازدواج کند، و فرزندانی پدید آورد، و خدای سبحان از فرزندان او پیامبرانی برگزیند. فلسفه بعثت پیامبران (نبوت عامه) خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت، تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیتها، بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند، و حق پروردگار را نشناختند، و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند، و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت، و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه متناسب با خواسته‏های انسانها رسولان خود را پی در پی اعزام کرد، تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند، و نعمتهای فراموش‏شده را به یاد آورند، و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند، و توانمندیهای پنهان‏شده عقلها را آشکار سازند، و نشانه‏های قدرت خدا را معرفی کنند، مانند: سقف بلند پایه آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمین در زیر پای آنها، و وسائل و عوامل حیات و زندگی، و راههای مرگ و مردن، و مشکلات و رنجهای پیرکننده، و حوادث پی در پی، که همواره بر سر راه آدمیان است، خداوند هرگز انسانها را بدون پیامبر، یا کتابی آسمانی، یا برهانی قاطع، یا راهی استوار، رها نساخته است، پیامبرانی که با اندک بودن یاران، و فراوانی انکارکنندگان، هرگز در انجام وظیفه خود کوتاهی نکردند، بعضی از پیامبران، بشارت ظهور پیامبر آینده را دادند، و برخی دیگر را پیامبران گذشته معرفی کردند، بدینگونه قرنها پدید آمد، و روزگاران سپری شد، پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند. فلسفه بعثت پیامبر خاتم (ص) تا اینکه خدای سبحان، برای وفای به وعده خود، و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد (که درود خدا بر او باد) را مبعوث کرد، پیامبری که از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه‏های او شهرت داشت، و تولدش بر همه مبارک بود. روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته‏های گوناگون، و روشهای متفاوت بودند، عده‏ای خدا را به پدیده‏ها تشبیه کرده، و گروهی نامهای ارزشمند خدا را انکار و به بتها نسبت می‏دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می‏کردند، پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد (ص) از گمراهی نجات داد و هدایت کرد، و از جهالت رهایی بخشید. پس دیدار خود را برای پیامبر (ص) برگزید، و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید، و او را با کوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاریها و مشکلات رهایی بخشید و کریمانه قبض روح کرد. ضرورت امامت پس از پیامبران الهی رسول گرامی اسلام، در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امتهای خود برگزیدند، زیرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن، و نشانه‏های استوار، از میان مردم نرفتند. ویژگیهای قرآن و احکام اسلام کتاب پروردگار میان شماست، که بیان‏کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثلها، مطلق و مقید، محکم و متشابه می‏باشد، عبارت مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن می‏کند، از واجباتی که پیمان شناسایی آن را گرفت، و مستحباتی که آگاهی از آنها لازم نیست، قسمتی از احکام دینی در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنت پیامبر (ص) آمده، و بعضی از آن، در سنت پیامبر (ص) واجب‏شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است، بعضی از واجبات، وقت محدودی داشته، که در آینده از بین رفته است، محرمات الهی از هم جدا می‏باشند، برخی از آنها، گناهان بزرگ است که وعده آتش دارد، و بعضی کوچک که وعده بخشش داده است، و برخی از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند. فلسفه و ره‏آورد حج: خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب کرد، همان خانه‏ای که آن را قبله‏گاه انسانها قرار داده که چونان تشنگان به سوی آن روی می‏آورند، و همانند کبوتران به آن پناه می‏برند، خدای سبحان، کعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خویش، و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد، و در میان انسانها، شنوندگانی را برگزید، که دعوت او را برای حج اجابت کنند، و سخن او را تصدیق نمایند، و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند، همانند فرشتگانی که بر گرد عرش الهی طواف می‏کنند، و سودهای فراوان، در این عبادتگاه و محل تجارت زائران، به دست آورند، و به سوی وعده‏گاه آمرزش الهی بشتابند، خدای سبحان، کعبه را برای اسلام، نشانه گویا، و برای پناهندگان خانه امن و امان قرار داد، ادای حق آن را واجب کرد، و حج بیت‏الله را واجب شمرد، و بر همه شما انسانها مقرر داشت، که به زیارت آن بروید، و فرمود: (آن کس که توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند، خداوند از همه جهانیان بی‏نیاز است)
۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا